حرفهای من

اینجا مــن ، منـــــــــم ... خود واقعی ام با افکار و عقایدی که بدون ترس از هیچ موجودی توان ابـــــراز آن را دارم ... از هر چه بخواهــــم و تا آنجا که دوست بــــدارم خــــواهم گفت ... بـــــــدون هیــچ دلهـــــــــره ای ... اینجا مـــن ، منـــــــــــــــم

حرفهای من

اینجا مــن ، منـــــــــم ... خود واقعی ام با افکار و عقایدی که بدون ترس از هیچ موجودی توان ابـــــراز آن را دارم ... از هر چه بخواهــــم و تا آنجا که دوست بــــدارم خــــواهم گفت ... بـــــــدون هیــچ دلهـــــــــره ای ... اینجا مـــن ، منـــــــــــــــم

حال این روزهایم ...

حالم ، حال گرگی است که خداوند توبه اش را پذیرفته است ؛ ولی مردمان می گویند :

توبه ی گرگ ، مرگ است .

به خودم سپرده ام ...


به خودم سپرده ام که قبل از رفتن به آن دنیا ، حتما این دیالوگ را بگویم :



خدایا ... ببخش که ناامیدت کردم ...



دریاب مرا مهربانا ...

خــــــدایـــــــا ...

این روزها ، حرف هایم بوی ناشکری می دهند ...

اما تو به حساب تنهایی و درد دل بگذار ...


نگاه سرد

خـــدایـــــــــــا !!!

در انجماد نگاه های سرد این مردم ، دلم برای جهنمت تنگ شده ...


     

            

جواب

یه وقتایی ، جواب یه حرفایی ، فقط :

یه نــفــــــــس عـــمـــیــقــــــــــــــه ...