حرفهای من

اینجا مــن ، منـــــــــم ... خود واقعی ام با افکار و عقایدی که بدون ترس از هیچ موجودی توان ابـــــراز آن را دارم ... از هر چه بخواهــــم و تا آنجا که دوست بــــدارم خــــواهم گفت ... بـــــــدون هیــچ دلهـــــــــره ای ... اینجا مـــن ، منـــــــــــــــم

حرفهای من

اینجا مــن ، منـــــــــم ... خود واقعی ام با افکار و عقایدی که بدون ترس از هیچ موجودی توان ابـــــراز آن را دارم ... از هر چه بخواهــــم و تا آنجا که دوست بــــدارم خــــواهم گفت ... بـــــــدون هیــچ دلهـــــــــره ای ... اینجا مـــن ، منـــــــــــــــم

زنانگـــــــــی ...


گاهی دلت از زنانگی میگیرد ...

میخواهی کودک باشی !!!

دختر بچه ای که به هر بهانه ای به آغوشی پناه میبرد و آسوده اشک میریزد ...

زن که باشی باید بغض های زیادی را بیصدا دفن کنی ...



با توام ای دختــــــــــر ...

دختر بودن تاوان دارد ...

بزرگ میشوی ...

عاشق می شوی ...

دل می بندی ...

تنت را برایش عریان می کنی ...

نه از روی هوس بلکه از روی عشق ...

وقتی دلش را زدی میرود ...

و تو میمانی و خودت ...

آن زمان تو یک هرزه ای و او کمی دختر بازی کرده ...




ای انســــــــان ...

هجوم شهوت که بالا می گیرد ...

بکارت و نجابت را نمی فهمی !!!

عصمت و قسمت را یکی می بینی !!!

تن آدمی می شود جولانگاه هرزگی ها ...

اما ارضا که می شوی ...

تازه می فهمی چه دریدگی هایی که نکردی ...

ای انســـان ...



خــدایـــــــــــــــــا ...


خــــدایــــــــا ...

چه ساخته ای از دل آدمهایت ...

یکی از یکی سنگی تر ...

دروغ هایشان یکی از یک زیباتر ...

نگاه هایشان یکی از یکی معنی دار تر و سنگین تر ...

روحشان یکی از یکی هفت رنگتر ...

و هر یک برای خود ، یکی از یکی خداتر !